مواظب باشيد
امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگم داشته باشید.
درباره وبلاگ


Hello and welcome to my blog, I am waiting for your comments., Please see the next page. سلام به وبلاگ من خوش آمدید منتظر نظراتتون هستم.لطفا از صفحات بعدی هم دیدن کنید.

پيوندها
عاشقانه های من از خدا میگویند
دهکده ی حجاب
ساحل تنهايي
عاشقانه های من از خدا می گویند
ادبیات هفتم ریحانه النبی
king world
خيلي باحال
پرواز
مرد هميشه آبي
.::دنیای عجیب ققنوس::.
ايثار و شهادت
رضا و بــــروبـــــچ
،،، نمــــکـدون ،،،
درد دل
❁◕ ‿ ◕❁ با خنده وارد شو و بخند ❁◕ ‿ ◕❁
متن هاي زيبا
-السلام و عليك يا ابا صالح المهدي[[عج]]-
اشعار و سخنان زيبا
كلبه مجازي مهدي
(``·._.• آبگوشت برگر •._.·``)
دنياي من - دنياي ما
بیا و بخند
آقا پسر
تسنيم
پسر زابلي
دنياي من باش
دنياي زندگي
پادگان شهيدان دوران
*دوست*
چرخ و فلك
منتظران مهدي
غيرت
گروه اینترنتی منتظران آقا
سمت خدا
دستان سيستاني
#*چشم های تو*#
اميد
با لبخند وارد شويد!
آفتاب مهرباني
عاشورا و حجاب
دیوونه ی حسین
لبخند خدا و بندگی من
یاقوت آبی
رنگارنگ
دلنوشته های یک دختر
دریای طوفانی
بکارت قلم
مطالب جالب و خواندنی
مطالب جالب،خواندنی و طنز
دنیای من^_^
مهاجرت
on5.ir
.: اوه یس موزیک :.
جملات زیبا(رسول ترک)
مطالب مذهبی
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگم داشته باشید. و آدرس rogayyeh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
Rogayyeh

آخرین مطالب


 

بچه ها اگر شهر سقوط کرد

دوباره ان را پس میگیریم

مواظب باشید


مواظب باشید


ایمانتان سقوط نکند


(شهید سید محمدعلی جهان ارا)



نظرات شما عزیزان:

سمر
ساعت15:20---2 مهر 1392
وبلاگ عالیه به منم سربزن

رضا
ساعت22:23---25 شهريور 1392
نذرپاهای محمد(اقتباسی آزاداززندگی سردارشهیدمحمدرویایی)

سال های اول انقلاب بودوکشوردرتب جدایی وچندپاره شدن می سوخت.کردستان که کانون اصلی این معرکه بود مظلومانه چشم به راه گامهایی به صلابت کوه هایش داشت.مردان شهرماهم درآن هنگام راهی این دیارشدندوپیشگامشان درآن مسیرجوانی دلاور واستواربه نام محمدبود.بارهاازمحاصره های مختلف به سلامت گریخت وازترورهای پی درپی جان سالم به دربرد.جوانی که سالها پیش توانایی برداشتن قدمی بدون کمک اطرافیان خودنداشت حالابلای جان ضدانقلاب غرب کشورشده بودتاجایی که برای گرفتن جان نحیفش تاسقف یک میلیون تومان پاداش تعیین کرده بودند.اوبه راهش ایمان داشت زیراکه رازالطاف الهی درحق خودش رامی دانست به قول مادرش.اونظرکرده آقا بود.

محمدفرزندپنجم وتنهااولادذکور حاج رمضان وننه خاوربودکه بعدازسالهانذرونیازبرای پسردارشدن درهنگامه پیری پدرومادرپابه جهان گذاشت.نوزادی نارس وضعیف که گذرروزهابیش ازپیش ضعف جسمانی اورابرای خانواده مشخص می کرد. امیداین دو وقتی ازبین رفت که پزشکان باقطع امیدازکودکشان به آندوگفتندمحمدازناحیه مچ هردوپادارای انحراف شدیداست ودیگر قادر نخواهدبود به صورت طبیعی راه برود.دل رنجورپیرمردوپیرزن دیگرتاب نیاورد.پاخرین امیدآنهاامهمچنان چون جراغی دردل پردردشان روشن بود.پناهی که درمشهدداشتندبه وسعت همه دنیابود.آقای مهربانی که کسی رادست خالی ازدرخانه اش برنمی گرداند.این شدکه بعدازمشورت فراوان وحتی شنیدن طعنه های تلخ اطرافیان باسپردن خانه وخانواده به فامیل سه نفری عازم پایتخت دلها مشهدشدند.چشمشان که ازدوربه گنبدوگلدسته ی زیبای امام افتادباناله گفتند:آقاجان ای امام رئوف قسمت می دهیم به تنهایی فرزندت جوادماراناامیدودست خالی ازدرخانه ات برنگردان.نگذاردل دشمنانت بیش ازاین شادشود.این هاراکه مزمه کنان باخودمی گفتندباچشمانی اشکبارفرزندمعلولشان راکنارپنجره فولادخواباندندورفتندتازیارت کنند.چندساعت بعوقتی نزداوبرگشتند دیدندکه پسرک وحشت زده ومتحیرازخواب پریده وبه پاهایش نگاه می کندواشک می ریزد.پدرپرسید محمدجان چی شده؟محمدکه دیگرگریه امانش رابریده بودباهمان زبان کودکی گفت:بابایی آقا آقارودیدم.امد دستی به پاهام کشید وگفت پاشو توخوب شدی.پدر اورابلندکردباورش نمی شدمحمدش می توانست راه برود.اوشفاپیداکرده بود.امام رضاناله این دوراشنیده بودوجوابشان را داده بودسالهاگذشت محمددامادشدوساعتی بعدناجوانمردانه توسط ضدانقلاب ترورشد.

حاج رمضان که وقایع تمام این سالها به سرعت ازبرابردیدگانش گذشت آخرین قطرات اشکش راباآستین پیراهنش پاک کرد خم شدوآخرین بوسه رابرپاهای تنهاپسرش که یادگارامام رضابودزدوازقبربیرون آمد.آخرین نگاهش رابه قبرمحمدش کرد وسر برگرداندسمت مشهد باحال همان روزش درحرم سلامی به امام کردوگفت:یاامام رضانذرتوکرده بودیمش شفایش راکه خودت دادی حالاهم خودت قبولش کن. السلام علبک یاعلی ابن موسی الرضا.یاامام الغربا



رضا
ساعت22:22---25 شهريور 1392
نذرپاهای محمد(اقتباسی آزاداززندگی سردارشهیدمحمدرویایی)
سال های اول انقلاب بودوکشوردرتب جدایی وچندپاره شدن می سوخت.کردستان که کانون اصلی این معرکه بود مظلومانه چشم به راه گامهایی به صلابت کوه هایش داشت.مردان شهرماهم درآن هنگام راهی این دیارشدندوپیشگامشان درآن مسیرجوانی دلاور واستواربه نام محمدبود.بارهاازمحاصره های مختلف به سلامت گریخت وازترورهای پی درپی جان سالم به دربرد.جوانی که سالها پیش توانایی برداشتن قدمی بدون کمک اطرافیان خودنداشت حالابلای جان ضدانقلاب غرب کشورشده بودتاجایی که برای گرفتن جان نحیفش تاسقف یک میلیون تومان پاداش تعیین کرده بودند.اوبه راهش ایمان داشت زیراکه رازالطاف الهی درحق خودش رامی دانست به قول مادرش.اونظرکرده آقا بود.
محمدفرزندپنجم وتنهااولادذکور حاج رمضان وننه خاوربودکه بعدازسالهانذرونیازبرای پسردارشدن درهنگامه پیری پدرومادرپابه جهان گذاشت.نوزادی نارس وضعیف که گذرروزهابیش ازپیش ضعف جسمانی اورابرای خانواده مشخص می کرد. امیداین دو وقتی ازبین رفت که پزشکان باقطع امیدازکودکشان به آندوگفتندمحمدازناحیه مچ هردوپادارای انحراف شدیداست ودیگر قادر نخواهدبود به صورت طبیعی راه برود.دل رنجورپیرمردوپیرزن دیگرتاب نیاورد.پاخرین امیدآنهاامهمچنان چون جراغی دردل پردردشان روشن بود.پناهی که درمشهدداشتندبه وسعت همه دنیابود.آقای مهربانی که کسی رادست خالی ازدرخانه اش برنمی گرداند.این شدکه بعدازمشورت فراوان وحتی شنیدن طعنه های تلخ اطرافیان باسپردن خانه وخانواده به فامیل سه نفری عازم پایتخت دلها مشهدشدند.چشمشان که ازدوربه گنبدوگلدسته ی زیبای امام افتادباناله گفتند:آقاجان ای امام رئوف قسمت می دهیم به تنهایی فرزندت جوادماراناامیدودست خالی ازدرخانه ات برنگردان.نگذاردل دشمنانت بیش ازاین شادشود.این هاراکه مزمه کنان باخودمی گفتندباچشمانی اشکبارفرزندمعلولشان راکنارپنجره فولادخواباندندورفتندتازیارت کنند.چندساعت بعوقتی نزداوبرگشتند دیدندکه پسرک وحشت زده ومتحیرازخواب پریده وبه پاهایش نگاه می کندواشک می ریزد.پدرپرسید محمدجان چی شده؟محمدکه دیگرگریه امانش رابریده بودباهمان زبان کودکی گفت:بابایی آقا آقارودیدم.امد دستی به پاهام کشید وگفت پاشو توخوب شدی.پدر اورابلندکردباورش نمی شدمحمدش می توانست راه برود.اوشفاپیداکرده بود.امام رضاناله این دوراشنیده بودوجوابشان را داده بودسالهاگذشت محمددامادشدوساعتی بعدناجوانمردانه توسط ضدانقلاب ترورشد.
حاج رمضان که وقایع تمام این سالها به سرعت ازبرابردیدگانش گذشت آخرین قطرات اشکش راباآستین پیراهنش پاک کرد خم شدوآخرین بوسه رابرپاهای تنهاپسرش که یادگارامام رضابودزدوازقبربیرون آمد.آخرین نگاهش رابه قبرمحمدش کرد وسر برگرداندسمت مشهد باحال همان روزش درحرم سلامی به امام کردوگفت:یاامام رضانذرتوکرده بودیمش شفایش راکه خودت دادی حالاهم خودت قبولش کن. السلام علبک یاعلی ابن موسی الرضا.یاامام الغربا


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: